سخنرا ني ملا
نوشته شده توسط : صفرزايي

عشق با لبخند شروع ميشود.با بوسه شکوفا ميشود.با گريه رشد ميکند.با 110 تمام ميشود
***
غضنفر رو تشویقی میفرستن حج. میره مکه برعکس همه طواف میکنه. بهش میگن چرا برعکس طواف میکنی؟ میگه شما از اون ور دنبالش کنین، من از این ور میگیرمش
***
به غضنفر مي گن بابات مرده . ميگه نه بابا اصلا امکان نداره . ميگن : والله مرده غضنفر مي گه تا حالا اصلا سابقه نداشته
***
اگه ديدي بچه اي كنار يك روزنامه نشسته و روزنامه زرد شده بدون كار بچه نيست تبليغ ايرانسله
***
وقتي يک مرد از ازدواج مي ترسه, واسه اين نيست که از دل بستن به يه زن مي ترسه, بلکه دل بريدن از بقيه زنهاست که اونو ميترسونه
***
حيف نون توي اتوبوس پر جمعيت پيله كرده بود به راننده و در گوش راننده هي حرف مي زد. راننده مرتب بهش مي گفت: برو بشين سر جات. آخرش مسافرها به راننده مي گن: آقاي راننده به حرفش گوش كن شايد كاري داره. راننده مي گه: نه بابا اومده به من مي گه: چپ كن يه كم بخنديم
***
زن : تموم بچه ها عقلشونو از من به ارث بردن ؟ مرد : حق با تو هست چون عقل من سر جاشه !
***
زن: تو همه جا شایعه کردی که واسه پول با من ازدواج کردی ؟ مرد :آخه چه دلیل دیگه واسه این ازدواج بیارم !
***
پسری از سربازی برای پدرش این طور تلگراف زد : " من کاظم پول لازم " پدرش هم در جواب گفت : " من تراب وضع خراب !"
***
یه بار بچه ای از پدر خسیسش ده هزار تومان پول خواست . پدر گفت : چی ؟ نه هزار ؟ هشت هزارو می خوای چه کار؟ تو هفت هزار هم زیادته چه برسه به شش هزار! بابام به من پنج هزار نداده که حالا من به تو چهار هزار بدم. حالا سه هزارو می خوای چی کار؟ دوهزار کافیه ؟ بیا این هزار تومنو بگیر.بچه می شماره می بینه پانصدتومنه!!!
***
ملانصرالدین داشت سخنرانی می کرد که : هرکس چند زن داشته باشد به همان تعداد چراغ در بهشت برایش روشن می شود. ناگهان در میان جمعیت ، زن خود را دید. هول کرد و گفت : البته هرگز نشه فراموش لامپ اضافی خاموش.
***
- از غضنفر میپرسن: چند تا بچه داری؟ 4 تا از انگشتاشو نشون میده، میگه: 3 تا! ملت کف میکنن، میگن: بابا اینا که 4تاست؟ ترکه انگشت کوچیکشو نشون میده، میگه: این بچة همسایمونه، ولی همیشه خونة ماست!
***
غضنفر میخواسته بره خواستگاری، دیرش شده بوده حواسش پرت میشه شلوارش رو پشت و رو میپوشه و با عجله میدوه تو خیابون، یهو یک ماشین میاد میزنه درازش میکنه وسط خیابون. رانندهه میاد بالا سرش، میگه: طوریت که نشده؟ غضنفر یک نگاه به سر تا پاش میکنه، چشمش میافته به شلوارش، میگه: چی چیو طوری نشده، زدی حسابی پیچوندی!
***
حيف نون میره مسابقه بیست سوالی، رفقاش از پشت‌ صحنه بهش میرسونن که: جواب خیاره، فقط تو زود نگو که ضایع شه. خلاصه مسابقه شروع میشه، حيف نون میپرسه: تو جیب جا میگیره؟ میگن: نه. حيف نون میگه: بابا این عجب خیار گنده‌ایه!
***
يارو لنگ بوده با کشتي ميره سفر...وقتي برميگرده رفيقش ميگه خب سفر خوش گذشت؟؟ ميگه نه بابا همش استرس داشتم هي مي گفتن لنگرو بندازين تو آب

 




:: بازدید از این مطلب : 1195
|
امتیاز مطلب : 204
|
تعداد امتیازدهندگان : 65
|
مجموع امتیاز : 65
تاریخ انتشار : 16 / 10 / 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
زهره در تاریخ : 1389/12/5/4 - - گفته است :
سلام .دلم گرفته بود که به وبلاگه شما سر زدم کلی خندیدم وغصه هایم را مدتی فراموش کردم /عالی بود .مرسی


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: